بسم رب المهدی
ای مسلمونا ، ای شیعیان
دلم گرفته
از کجا شروع کنم
از چی بنالم
آخه چرا ما اینجوری هستیم
چرا میگیم منتظریم و دم از انتظار میزنیم اما در عمل مثل یهیهودی عمل میکنیم
مگه ما دم از علی نمی زنیم ، مگه ما برای حسین سینه نمی زنیم
مگه با اسم یا زهرا جون نمی گیریم
پس چرا اینقدر با امام زمانمون دشمنیم
چرا این همه سختی رو به دست خودمون برای خودمون ایجاد میکنیم
بخدا دلم از دست خودم هم خونه
نمی دونم چیکار باید بکنم دیگه
فقط میتونم بنویسم تا آرووم بشم
امروز جمعه است و هنوز هیچ خبری نرسیده
هنوز کسی بالای مناره ها نرفته تا فریاد بزنه
ای مردم چه خوابیدید که آقاتون اومده ،همونی که میگفتن نمی یاد اومده
همونی که تکذیبش میکردن اومده ،همونی که ما رو نجات میده اومده
همونی که از باد صبا خبرش رو میگرفتیم اومده
خیلی حرف تو دلم دارم اما میخوام تو دلم نگهش دارم تا تموم وجودم رو بسوزونه
__
آقاجون منو ببخش
بخدا پشیمونم
دیگه طاقت ندارم فدات شم
نمی گم فقط یه نظر بزار ببینمت
چون می دونم کسی که تو رو یه بار ببینه مجنونت میشه
بیا و منو با خودت ببر ،یا بزار حداقل روی زانوهای متبرکت آخرین نفسهامو بکشم
خدایا به کی بگم
الان دارم دعای ندبه گوش میدم
توی سرزمین ما رسمه آقا جون کاری نکنیم اما دعا گوش بدیم شاید فرجی بشه
شاید خودت بیای و ما رو رها کنی اما از ما نخواه که کاری بکنیم چون ما اهل عمل نیستیم
اهل حرفیم نه مرد عمل .
آقا جون فکر نکنی با این نوشته ها آرووم میگیرما ،نه ،خودتم میدونی ،تا نفسی برام مونده بیا و از خودم آزادم کن ، خودتم می دونی که
" حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی / من از آن روز که در بند تو ام آزادم "